طبقه بندی خودکشی ها از دیدگاه جرم شناسی

امیر شریفی خضارتی مدرّس مراکز آموزش عالی قوّه قضائیه

خودکشی ‏‎(Suicide)‎‏ مهمترین نوع خشونت تغییر شکل داده شده است. در این نوع خشونت، فرد مرتکب به جای اینکه دیگران را مورد حمله قرار دهد، به زندگی و حیات خود حمله کرده و به آن خاتمه می‌دهد. از این حیث خودکشی یا انتحار عبارت است از قتلی که فاعل جرم(قاتل)، مفعول جرم(مقتول) نیز است. به عبارت دیگر، هرگاه مجنی علیه(بزه دیده) قتل، خودش قاتل باشد عمل خودکشی تحقق می‌یابد. در واقع، خودکشی نوعی از قتل همراه با وحدت قاتل و مقتول است. بر این اساس باید گفت خودکشی و به تبع آن «خودزنی» از جمله بارزترین مواردی هستند که در آنها بزهکار و بزه دیده یک فرد واحد است.1‏

عمل خودکشی مختص به زمان حاضر نبوده و از دوران‌ بسیار قدیم تا به حال وجود داشته است؛ امّا آنچه تازگی دارد گسترش و افزایش تعداد خودکشی‌هاست. آمارهای انتشار یافته در مورد خودکشی‌ها کامل نبوده و آن طور که باید تعداد واقعی خودکشی‌ها را نشان نمی‌دهند. البته علّت این امر آن است که بیمارستانها، بسیاری از خودکشی‌ها را تحت عناوین دیگری قلمداد می‌کنند و به همین دلیل، بسیاری از انتحارها در آمارهای رسمی منعکس نمی‌شوند. نباید فراموش کرد که در زمان‌های گذشته معمولاً خودکشی در نیمه دوم دوران عمر انجام می‌گرفت، ولی در حال حاضر بیشتر مرتکبان آن جوانان هستند. مقامات ذی صلاح معتقدند بعد از مرگ ناشی از تصادفات رانندگی، خودکشی دومین عامل مرگ و میر جوانان است. هر سال حدود پنج میلیون نفر در جهان اقدام به خودکشی می‌کنند که از این عده، پانصد هزار نفر جان خود را از دست می‌دهند. سازمان بهداشت جهانی در سال 1999 نرخ خودکشی در برخی کشورهای جهان را اعلام کرد که بعضی از آنها عبارتند از: استرالیا- 1ر13%، ژاپن- 3ر25%، سوئیس- 2ر18%، فرانسه- 7ر17%، آمریکا- 8ر10%، ‌هلند- 6ر9%، اسپانیا- 2ر8 %، انگلستان- 5ر7% و ایتالیا- 2ر7%.‏

‏ البته باید توجّه داشت که رقم سیاه در آمار فوق به دلایل گوناگونی وجود دارد. اغلب تشخیص خودکشی از حادثه یا توطئه بسیار دشوار بوده و یک امر ذهنی و مربوط به معیارهای شخص تشخیص دهنده است. در کشورهای کاتولیک و مسلمان، خودکشی یک فرد برای خانواده‌اش موجب ننگ و رسوایی است و به همین دلیل سعی می‌شود که از اعلام آن پرهیز کنند.‏

واقعیّت این است که امروزه تراکم جمعیّت، رشد صنعتی، شیوع اضطراب و… تأثیر فراوانی در خودکشی و ازدیاد آن دارند. ازدیاد خودکشی در قسمت‌های مختلف یک کشور متفاوت است. به طور مثال، خودکشی در ایالات متّحده آمریکا در محل‌های شهرنشین بیشتر از قسمت‌های روستایی است، امّا از آنجایی که در آمریکا این تمایل وجود دارد که فاصله شهر و روستا را از بین ببرند، لذا تفاوت آماری نیز به شدّت کاهش می‌یابد. در آمریکا آمار خودکشی بین مراکز مختلف شهری تفاوت بسیاری دارد. مثلاً در «سان‌فرانسیسکو» تعداد خودکشی‌ها بسیار بالا است، در حالی که در مراکز بزرگ همچون «شیکاگو» و «نیویورک» تعداد خودکشی‌ها نسبتاً متوسط و حتّی پایین است. ‏

به طور کلی باید گفت در گذشته و به خصوص در طول قرن نوزدهم و بخشی از قرن بیستم، آمارها نشان می‌داد که ساکنان شهرها بیش از روستاییان اقدام به خودکشی می‌کنند. علت این امر هم ویژگی‌های زندگی شهری بود. امّا در سال‌های اخیر که تفاوت‌های زندگی شهری و روستایی از بین رفته و وسایل ارتباط جمعی و سایر نهادها، فرهنگ شهری را به مناطق روستایی انتقال داده‌اند، نرخ خودکشی در برخی مناطق روستایی بالاتر از مناطق شهری شده است.‏

محقّقان معتقدند خودکشی نسبت مستقیمی با آب و هوا ندارد، در حالی که در غالب کشورها تعداد خودکشی‌ها تابع یک ریتم مخصوص است که با تغییر فصول همراه است و میزان آن در فصل بهار و اولین ماههای تابستان بیشتر است. شاید بتوان گفت «قانون حرارتی بزهکاری» که توسط «آدولف‌کِتله»(1874 – 1796 میلادی)- دانشمند بلژیکی و نویسنده کتاب «فیزیک اجتماعی» مطرح شد، در مورد خودکشی هم مصداق داشته باشد. بر اساس این قانون، فصول و مناطق از نظر حرارتی و دما در ارتکاب بزه موثّرند. به عنوان مثال، جرایم علیه اشخاص در مناطق جنوبی و در فصول گرم، غالب بر دیگر جرایمند و جرایم علیه اموال در مناطق شمالی و فصول سرد، بیشتر دیده می‌شوند.‏

با وجود اینکه نسبت علی (رابطه علیّت) بین عوامل اقتصادی و خودکشی به طور واضح وجود ندارد، امّا باید گفت تعداد خودکشی در دوران رفاه و توانگری کاهش می‌یابد و در زمان بحران اقتصادی افزایش پیدا می‌کند. همچنین رابطه بین انتحار و موقعیّت‌های اجتماعی شخصی چندان روشن نیست و در این زمینه آمارهای متناقض و مبهمی وجود دارند. مع‌الوصف این واقعیّت است که در طبقات پایین اقتصادی و اجتماعی تعداد خودکشی نسبتاً کم است، ولی در طبقات بالای اجتماعی بیشتر دیده می‌شود. البته بعد از سن 65 سالگی، تعداد خودکشی طبقات پایین اجتماع از طبقات بالا بیشتر می‌گردد. نکته مهم این است که تعداد خودکشی‌ها در زمان جنگ کاهش می‌یابند و این امر به طور واضح یک پدیده جهانی است. تمام کشورهایی که در جنگ (به نحوی از انحاء) شرکت داشته‌اند، این مطلب را مورد تأیید قرار داده‌اند. حتی در بعضی کشورهای بی‌طرف هم این امر ثابت شده است.‏

افزایش خودکشی همواره بین مردان بیش از زنان وجود دارد. همچنین آمار خودکشی سفیدپوستان در برخی کشورها مثل آمریکا بیشتر از سیاه‌پوستان است. علت این تفاوت، برخورداری بیشتر سفیدپوستان از آزادی‌های فردی و فشار کمتر قوانین و مقررات اجتماعی برآنها است که هر دو با افزایش نرخ خودکشی ارتباط دارند. ‌‏

به نظر می‌رسد دین و معنویات نیز در آمار ازدیاد یا کاهش خودکشی موثّر باشند. در کشورهای کاتولیک و مسلمان، میزان خودکشی کم است، امّا میزان خودکشی در کشورهایی که مذهب آنان پروتستان است، تا حدودی بیشتر است. در آمریکا تعداد خودکشی اقلیّت‌های یهودی نسبتاً متغیر بوده و از دهه 1950 میلادی از تعداد انتحار این افراد کاسته شده است.‏

در سال 1985 در ژاپن 23 هزار و 599نفر خودکشی کردند. پلیس ملی ژاپن عمده‌ترین انگیزه خودکشی در این کشور را اعتیاد به مصرف مشروبات الکلی، مشکلات روحی و مسائل اقتصادی اعلام کرد. تعداد مردان خودکشی‌کننده هم دو برابر زنان بود و غالباً در سن 65 سال قرار داشتند. براساس تحقیق موسسه علمی آمار فرانسه نیز این کشور با 11 هزار و 280مورد خودکشی و 150 هزار تلاش و سعی به خودکشی در سال 1975 در میان کشورهایی قرار گرفته است که میزان مرگ و میر از طریق توسّل به خودکشی در آنها بالاست. سالانه حدود 3000 سالمند در فرانسه از طریق خودکشی به حیات خود خاتمه می‌دهند. در آمریکا هم گفته می‌شود در هر 15 دقیقه یک نفر خودکشی می‌کند؛ یعنی سالانه 31 هزار نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند. خودکشی به هشتمین عامل مرگ و میر در آمریکا تبدیل شده است. بنابر گزارش سازمان بهداشت جهانی، در کشورهای غربی سالانه حدود یک میلیون نفر در اثر ابتلاء به بیماری‌های روانی، خودکشی می‌کنند. ‌‏

شمار کسانی که در فرانسه در سال 1993 میلادی اقدام به انتحار کرده‌اند بیش از 150 هزار نفر بوده است و تعداد افرادی که خودکشی آنها منجر به مرگ شده است نزدیک به 12 هزار نفر بوده است. در واقع، روند فزاینده خودکشی در کشورهای توسعه یافته صنعتی به ویژه کشورهای شمال اروپا در دهه 1990 میلادی، مسأله بسیار نگران کننده‌ای بوده است. در بین این کشورها در سال 1993 بالاترین رقم انتحار مربوط به کشور دانمارک بوده است به طوری که سالانه در میان مردان از هر صد هزار نفر، چهل نفر با خودکشی به حیات خود خاتمه داده است.2‏

به هر حال پدیده خودکشی از دیدگاه علوم مختلفی همچون روانشناسی، جامعه شناسی، پزشکی، حقوق جزا(حقوق کیفری) و جرم شناسی قابل تحلیل و بررسی است. در تحلیل جرم شناختی خودکشی، باید آن را در دو حوزه این علم یعنی «جرم شناسی نظری»و «جرم شناسی کاربردی»مورد تعمّق و کنکاش قرار داد. در این راستا، ابتدا باید به ذکر طبقه‌بندی‌های ارائه شده از خودکشی‌ها پرداخت. تقسیم بندی‌ها و طبقه بندی‌های به عمل آمده در مورد خودکشی‌ها متفاوت هستند. برخی از مولّفان خودکشی‌ها را بر اساس علل و عوامل آنها طبقه بندی نکرده‌اند.برخی دیگر، مبنای طبقه بندی خودکشی‌ها را تمایلات انتحاری قرار داده اند. گروهی دیگر نیز بر اساس عناصر مادی و روانی خودکشی به تقسیم بندی آن پرداخته اند.‏

گفتار اوّل: طبقه بندی خودکشی‌ها بر اساس علل و عوامل آنها‏

خودکشی‌ها را بر اساس علل و عوامل آنها می‌توان به پنچ دسته تقسیم کرد که عبارتند از:3‏

الف: خودکشی بر اثر گرایش

این امر مبیّن یک گرایش یا تفکّر طولانی است و برای این منظور می‌توان به عناصر، علائم و آثار مهمی دست یافت که این وضع روانی را ثابت می‌کند. برخی اشخاص بر اثر قدرت ارث یا بر اثر غریزه کوری که بر غریزه صیانت فائق می‌آید، جبراً به خودکشی سوق داده می‌شوند. برای این گروه، مرگ نتیجه منطقی هر ناراحتی ناچیز بوده و وسیله‌ای طبیعی برای رهایی از هر بدبختی است. برای این افراد، حوادث غیر قابل احتراز سرنوشتشان(یعنی مرگ)، به قدری آمرانه و غیر قابل مقاومت است که گاهی برای قطع آخرین رابطه‌ای که آنها را به حیات پیوند می‌دهد و برای خاموش کردن آخرین بارقه‌ای که در شب تاریک آنان می‌درخشد، دست به خودکشی می‌زنند.‏

ب: خودکشی بر اثر ضعف غریزه صیانت

‏ در این مورد افراد، دیگر تاب و تحمل درد را نداشته و در برابر آن حساسیّت عجیبی پیدا می‌کنند و براثر آن اندوهگین بوده و خفیف‌ترین محرک، سبب رنج آنها می‌شود. در واقع، حالت تحریک حساسیت در برابر درد، زندگی را محال کرده و مرگ را یک وسیله رهایی‌بخش جلوه‌گر می‌سازد.‌‏

ج: خودکشی بر اثر جنون

برخی از افرادی که به «روان‌پریشی»(پسیکوز)4 دچار هستند، گاهی مرتکب خودکشی می‌شوند که از جمله می‌توان به مبتلایان به «اسکیزوفرنی»5، «مانیا – دپرسیو»6، «صرع»7 و «افسردگی شدید»8 اشاره کرد. – «پسیکوز» ‌‌‌‌که به «روان پریشی» یا «روان گسیختگی» ترجمه می‌شود گروه وسیعی از بیماری‌های روانی را در بر می‌گیرد و در لسان حقوقی معادل مجنون و در لسان عامه معادل دیوانه است. جنون در لغت به معنی پوشیده گشتن و پنهان شدن است. در اصطلاح، کسی را که بر اثر آشفتگی روحی- روانی عقلش پوشیده مانده و قوة درک و شعور را از دست داده است مجنون می‌نامند. در واژگان فقهی جنون و عقل در مقابل هم به کار رفته‌اند. عقل مهمترین رکن مسئولیّت است و در فرهنگ لغات در معانی مختلفی از جمله فهمیدن، دریافت کردن، هوش، شعور ذاتی و خرد آمده است. بنابراین، جنون باید به نافهمی، کم‌هوشی و نابخردی معنی شود. البته هر یک از این حالت‌ها در علم روان‌پزشکی امروز مفهوم خاصی دارند؛ ولی جنون به معنی مصطلح کلمه عبارت است از افول تدریجی و برگشت‌ناپذیر حیات روانی انسان، یعنی توانایی درک، احساس و اختیار. امروزه علم روان‌پزشکی نام‌های جدیدی بر آشفتگی‌های گوناگون روانی نهاده است که هر یک معرّف حالت‌های خاصّی از رفتارهای غیرعادی هستند. البته مهم نیست طبع و شکل جنون چگونه باشد، بلکه کافی است وحدت شخصیّت متهم در زمان ارتکاب جرم متزلزل بوده و یا ازهم‌ پاشیده شده باشد. بنابراین، در عرف روان‌پزشکان جنون معنی وسیعی دارد که شامل هرگونه اختلال قوة تمیز و اراده می‌شود.‏ به رغم تمایل همة انسان‌ها به شاد بودن و تندرست ماندن، بسیاری از مردم دستخوش بیماری‌های روانی می‌شوند. این بیماری‌ها به صورت آسیب‌های شخصیتی ظاهر می‌شوند که به طور کلی در دو طبقة «روان‌رنجوری» (نِوروز) و «روان‌پریشی» (پَسیکوز) قرار می‌گیرند. از این دو اختلال آنکه شدّت کمتری دارد روان‌رنجوری است. امّا در روان‌پریشی، توانایی عادی ادراک و تفسیر درست محرک‌ها آسیب می‌بیند و شخص مبتلا در دنیای خیالی، که صورت کم و بیش تحریف‌شده‌ای از دنیای واقعی است، زندگی می‌کند. روان‌پریش‌ها به بیماری خود بصیرت نداشته و خود را بیمار نمی‌دانند و برای درمان خود نیز همکاری نمی‌کنند. این افراد دچار اختلال شدید در عملکرد اجتماعی و شخصی بوده و از انجام نقش خانوادگی و شغلی خود ناتوان می‌باشند. روان‌پریش در ارزیابی صحیح ادراکات و افکار خود اشتباه می‌نماید و در مورد واقعیت‌های خارجی حتی در مقابل قراین متضاد، استنباط‌هایش درست نیست. طرز فکر روان‌پریش‌ها با منطبق تطبیق نمی‌کند و تداعی معانی در آنها مختل شده است و تغییرات عاطفی نیز در این افراد شدید است. روان‌پریش‌ها حقایق محیط را تغییر شکل داده و آنها را با هذیانات و توهّمات خود تطابق می‌دهند. در واقع، پسیکوز به بیماری شدید روانی اطلاق می‌شود که در آنها بیمار واقف به گفتار، کردار و بیماری خود نبوده و نسبت به آنچه در درون او یا در اطرافش می‌گذرد، بی‌اعتنا و بی‌اطلاع است و از بیماری خود رنج نبرده و به فکر سلامت و عاقبت خود نیز نیست.‏

د: خودکشی بر اثر عشق و شهوت

عشق و شهوت همواره می‌توانند افرادی را وادار به خودکشی کنند. طلاق و متارکه، خیانت جنسی، ترک کردن کانون خانواده براثر حسادت‌های جنسی و مازوشیسم (مازوخیسم)9 از این موارد هستند.‏

‏ هـ : خودکشی اتّفاقی

‏ گاهی فکر خودکشی به شکلی ناگهانی به ذهن خطور می‌کند. در این حال، دلیلی فاقد معنی براثر ضعف غریزه صیانت بر فرد غلبه می‌کند. همچنین به علت رنج‌هایی که فرد را از پا درآورده‌‌اند، یک ناخشنودی کوچک می‌تواند برای خودکشی کافی باشد.

گفتار دوم: طبقه‌بندی خودکشی‌ها بر اساس تمایلات انتحاری‏

از تحلیل محتوای یادداشت‌های باقی مانده از خودکشی کردگان و گزارش‌های کسانی که اقدام به خودکشی کرده‌اند، می‌توان خودکشی‌ها را براساس تمایلات انتحاری به پنج نوع تقسیم کرد که عبارتند از:10‏

الف: خودکشی افسرده‌مدار

بیشتر کسانی که به زندگی خود پایان داده ‌اند، چنان دچار افسردگی بوده‌‌اند که رابطه خود را با آنچه در زندگی‌شان گذشته، قطع کرده‌‌اند؛ به عنوان مثال، یک دانشجوی به شدت افسرده که خودکشی کرده بود، در کلاس‌های درس‌های دانشگاهی‌اش شرکت نمی‌کرد و بسیار زیاد می‌خوابید و البته خیلی کم غذا می‌خورد.‏

ب: خودکشی‌ پوزشی:‏

بسیاری از افرادی که به زندگی خود پایان داده‌‌اند، رویکرد و موضعی عذرخواهانه و پوزشی نسبت به بازماندگان خود داشته‌‌اند.‏

ج: خودکشی جُبرانی یا کفّاره‌ای

‏ برخی از افرادی که خودکشی کرده‌‌اند، نسبت به بازماندگان خود احساس کینه‌ورزی و انتقام‌جویی داشته و دیگران را سبب بدبختی و مرگ خود دانسته و آنها را سرزنش کرده و با مجازات بازماندگان از آنها انتقام گرفته‌‌اند. برخی از خودکشی‌کنندگان نیز به شدت از دست خود عصبانی بوده و به همین دلیل خود را مجازات کرده‌‌اند؛ البته علّت عصبانیّت افراد اخیرالذکر، معمولاً ارتکاب خطاهایی بوده که توسط خود آنها انجام شده است. به هرحال در این وضعیّت، پایان دادن به زندگی نوعی مجازات خود بوده است. رایج‌ترین نوع این خودکشی‌ها زمانی است که فردی پس از کشتن شخصی دیگر، خود را نیز می‌کُشد.‏

د: خودکشی سخاوتمندانه

‏ برخی از خودکشی‌کردگان، سخاوتمندی خود را به دیگران نشان داده‌‌اند. به طور مثال در وصیت‌نامه‌شان، بدن خود را برای تشریح به دانشکده پزشکی هدیه کرده یا اموال خود را به موسسات خیریه بخشیده‌‌اند و یا نوشته‌‌اند: همه کسانی را که به خودشان بدی کرده‌‌اند، حلال کرده و بخشیده‌‌اند.‏

ه: خودکشی سورِئالیستی

‏ بعضی از کسانی که به زندگی خود پایان داده‌‌اند، در طول فرآیند خودکشی در احساسات سورئالیستی خود غرق بوده‌‌اند به طوری که در انتهای کار و در دقایق پایانی، پشیمان شده و کشش توفانی ابتدایی آنها برای خودکشی کاهش یافته است. البته با روی آوردن خودکشی‌کنندگان به اسلحه گرم در سال‌های اخیر و پایان گرفتن فوری کار خودکشی، چنین وضعیّت‌هایی کمتر رخ می‌دهند.‌‏

گفتار سوم: طبقه‌بندی خودکشی‌ها بر اساس عناصر مادی و روانی‌‏

خودکشی‌ها را براساس عناصر مادی و روانی می‌توان به چهار گروه تقسیم کرد که عبارتند از:‏

الف: خودکشی مستقیم یا ساده

‏ در این نوع خودکشی، فرد منتحر با وسایل یا روش‌های متفاوتی اقدام به قتل خود می‌کند. خودکشی مستقیم یا ساده، شایع‌ترین و رایج‌ترین نوع خودکشی است. در واقع، غالب خودکشی‌ها جزو این نوع از خودکشی ‌محسوب می‌شوند.11‏

ب: خودکشی غیرمستقیم

‏ در بعضی موارد(البته به ندرت)، خودکشی به جای اینکه از جنایت پیشگیری کند، به آن دامن می‌زند. گاهی مشاهده می‌شود برخی از افراد فرومایه، ترسو و خرافاتی که از زندگی سیر شده‌‌اند، دیگران را می‌کُشند تا به جرم قتل آنها اعدام گردند.

ج: خودکشی ساختگی

‏ خودکشی ممکن است به دلایل گوناگون، ساختگی باشد. در تشخیص ساختگی بودن خودکشی، باید حد اعلای احتیاط را به کار برد و نباید عجولانه قضاوت کرد. «پروآل» در بحث خودکشی‌های ساختگی از «خودکشی ‌برای اخّاذی» سخن گفته و آن را بر سه نوع دانسته است:‏

‏ اول- افراد تظاهر به خودکشی می‌کنند تا از محبت و تأثیرپذیری دیگری، سوءاستفاده و اخاذی کنند؛ ‏

دوم- خودکشی انفعالی مبتلایان به جنون «افسانه بافی» و بیماری «هیستری»13 گاهی برای جلب توجّه افکار عمومی است.‏

‏ سوم- خودکشی براثر برانگیختگی اشخاص زود‌خشم که برای انتقام‌جویی، تشویش خاطر و متألم ساختن دیگران است. البته در حالت خشم به ندرت اتّفاق می‌افتد که آدمی در اندیشه خودکشی باشد.

مع‌الوصف، باید محتاط بود، زیرا آنچه که اجرای آن مستلزم کمال احتیاط است و با غریزه بنیادی مغایرت دارد، می‌تواند گرایشی را که در نیمه ناخودآگاه مخفی است، آشکار سازد.14‏

بسیاری از زندانیان قصد دارند وانمود نمایند که میل شدیدی به خودکشی دارند، ولی فقط به زخم‌های جزیی و سطحی اکتفا می‌کنند. «نیکلسن» معتقد است: «از هر سه شروع به خودکشی در زندان، دوتای آن تظاهر به خودکشی است. خودکشی‌های انجام یافته در زندان‌ها از نوع خودکشی ساختگی هستند.‏

د: خودکشی مضاعف

‏ مجموعه قتل و خودکشی یا دو خودکشی در یک مکان و زمان «خودکشی مضاعف» نامیده می‌شود. این نوع خودکشی به مثابه بحران نهایی منتها درجه عشق است و در بین اشخاص جوان، مجرد، سربازان و حتی سالمندان روی می‌دهد. در حالت اخیر، خودکشی مضاعف ثمره عشق فرزندی یا ترکیب پدرکشی و خودکشی است.15‏

‏ «بنیامین مندلسون» که برخی او را بنیانگذار «بزه‌دیده‌شناسی» می‌دانند، معتقد است: «افرادی که مرتکب خودکشی‌های مضاعف می‌شوند، جزو بزه‌دیدگانی محسوب می‌گردند که تقصیر آنها هم‌سنگ و هم اندازه با بزهکار است.» ‏

——————————-

پی‌نوشتها:‏

‏1- شریفی خضارتی، امیر: مقاله «بررسی خودکشی از دیدگاه فقه جزایی و حقوق کیفری»، روزنامه اطلاعات، مورخ 23ر10ر87، شماره24382٫‏

‏2- ‌ شریفی خضارتی، امیر: خودکشی(مطالعه جرم شناسی، فقهی و حقوقی)، تهران: انتشارات اندیشه عصر، چاپ اول، 1393، ص 76- 81٫‏

‏3- اِلتاویلا، انریکو: روانشناسی قضایی، مترجم: مهدی کی نیا، جلد اوّل، تهران: انتشارات مجد، چاپ دوم، 1384، ص 207-208٫ همچنین ر.ک. شریفی خضارتی، امیر: تأمّلاتی در مسائل کیفری، جلد دوم، تهران: انتشارات اندیشه عصر، چاپ دوم، ص 117- 160٫‏

‏4- از نظر روان‌پزشکی و روان‌شناسی جنون یا دیوانگی، روان‌پریشی یا پسیکوز نامیده می‌شود. برای مطالعه بیشتر ر.ک. اسپرلینگ، آبراهام: روان‌شناسی یا روش علمی در شناخت ماهیت آدمی، مترجم: محی‌الدین بناب، تهران: نشر روز، بی‌تا، ص 438-383 ؛ همچنین ر.ک. شریفی خضارتی، امیر: انحرافات جنسی (مطالعه تطبیقی جرم‌شناسی و فقهی)، تهران: انتشارات اندیشه عصر، چاپ چهارم، 1392، ص 358- 360٫‏

‏5-‌‏Schizophrenia‏ ‏

‏6-‌‏Mania-Depressive‏ ‏

‏7- ‏‎‌Epilepsy‎‏ ‏

‏8- ‏Depression

‏9- «خودآزاری» یا «آزاردوستی» در اصطلاح «مازوشیسم» یا «مازوخیسم»(‏Masochism‏) نامیده می‌شود که از نام «بارون لئوپولد فون ساخر مازوخ» (1895-1836م) نویسندة اتریشی اقتباس شده است. او اولین کسی بود که در داستان‌هایش از انسانهای خواهان آزار و شکنجه نام برده است. به نظر او اشخاصی وجود دارند که فقط از این راه به اوج لذت دست می‌یابند. از رمان‌های مشهور مازوشیستی وی می‌توان به «ونوس در پوستین» و «مسالین‌های وین» اشاره نمود. البته خود «ساخر مازوخ» نیز دارای روحیه و رفتار مازوشیستی بود. یکی از افراد معروف مبتلا به مازوشیسم «ژان ژاک روسو» نویسنده و فیلسوف بزرگ فرانسوی می‌باشد. انحراف آزاردوستی روسو از سن 8 سالگی ظاهر گردید و تا پایان عمر ادامه داشت و چنانکه از اعترافات او بر می‌آید، وی همیشه برای خود صحنه‌های دردناک و ذلّت‌باری مجسّم و آرزو می‌کرد. حتّی اعترافات او سبب آشکار شدن انحراف مازوشیسم در جوانان مستعد گردید به طوری که در نیمة دوم قرن هجدهم، عدة زیادی از جوانان، به این انحراف مبتلا بوده و اشتیاق زیادی برای تحمّل ضرب، ستم و تحقیر داشته‌اند. در ادبیات غرب، تمایلات مازوشیستی به طور واضح به چشم می‌خورد که از آن جمله می‌توان به آثار «دانته»، «ویلیام شِکسپیر» و «اِدگار آلن‌پو» اشاره داشت. ر. ک. شریفی خضارتی، امیر: تأمّلاتی در مسائل کیفری، جلد اوّل، تهران: انتشارات اندیشة عصر، چاپ سوم، 1392، ص 350- 390٫‏ ‏10-‌ صدیق سروستانی، رحمت الله: آسیب‌شناسی اجتماعی (جامعه‌شناسی انحرافات اجتماعی)، تهران: انتشارات سمت، چاپ اوّل، 1386، ص154- 155٫‏

‏11-‌ کی‌نیا، مهدی: مبانی جرم‌شناسی، جلد اوّل، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، 1384، ص 433٫‌‏

‏12- ‌همان منبع، همان صفحه.‌‏

‏13-‌ «هیستری» حالتی در فرد است که اضطراب را به نشانه‌های بیماری تبدیل می‌کند و آن نشانه‌ها بعداً، کم و بیش از بقیه شخصیت فرد هیستریک مستقل می‌شوند. برای مطالعه بیشتر ر.ک. اسپرلینگ، آبراهام: مأخذ پیشین، ص 399- 397٫‌‏

‏14-‌ التاویلا، انریکو: مأخذ پیشین، ص 232‌.‏

‏15-‌ کی‌نیا، مهدی: ماخذ پیشین، ص 434٫‌‏

 


URL : https://www.vekalatonline.ir/articles/127187/طبقه-بندی-خودکشی-ها-از-دیدگاه-جرم-شناسی/